ابومحمد مُصلِح بن عَبدُالله مشهور به سعدی شیرازی و مشرف الدین (۶۰۶ – ۶۹۱ هجری قمری) شاعر و نویسندهٔ پارسیگوی ایرانی است. شهرت او بیشتر به خاطر نظم و نثر آهنگین، گیرا و قوی اوست. مقامش نزد اهل ادب تا بدانجاست که به وی لقب استاد سخن دادهاند. آثار معروفش کتاب گلستان در نثر و بوستان در بحر متقارب و نیز غزلیات وی است.
زندگی نامه
سعدی در شیراز زاده شد. پدرش در دستگاه دیوانی اتابک سعد بن زنگی، فرمانروای فارس شاغل بود. سعدی کودکی بیش نبود که پدرش در گذشت. در دوران کودکی با علاقه زیاد به مکتب میرفت و مقدمات علوم را میآموخت. هنگام نوجوانی به پژوهش و دین و دانش علاقه فراوانی نشان داد. اوضاع نابسامان ایران در پایان دوران سلطان محمد خوارزمشاه و به خصوص حمله سلطان غیاثالدین، برادر جلال الدین خوارزمشاه به شیراز (سال ۶۲۷) سعدی راکه هوایی جز کسب دانش در سر نداشت برآن داشت دیار خود را ترک نماید. سعدی در حدود ۶۲۰ یا ۶۲۳ قمری از شیراز به مدرسهٔ نظامیهٔ بغداد رفت و در آنجا از آموزههای امام محمد غزالی بیشترین تأثیر را پذیرفت (سعدی در گلستان غزالی را «امام مرشد» مینامد). غیر از نظامیه، سعدی در مجلس درس استادان دیگری از قبیل شهابالدین عمر سهروردی نیز حضور یافت و در عرفان از او تأثیر گرفت.این شهاب الدین عمر سهروردی را نباید با شیخ اشراق، یحیی سهروردی، اشتباه گرفت.معلم احتمالی دیگر وی در بغداد ابوالفرج بن جوزی (سال درگذشت ۶۳۶) بودهاست که در هویت اصلی وی بین پژوهندگان (از جمله بین محمد قزوینی و محیط طباطبایی) اختلاف وجود دارد. پس از پایان تحصیل در بغداد، سعدی به سفرهای گوناگونی پرداخت که به بسیاری از این سفرها در آثار خود اشاره کردهاست. در این که سعدی از چه سرزمینهایی دیدن کرده میان پژوهندگان اختلاف نظر وجود دارد و به حکایات خود سعدی هم نمیتوان بسنده کرد و به نظر میرسد که بعضی از این سفرها داستانپردازی باشد (موحد ۱۳۷۴، ص ۵۸)، زیرا بسیاری از آنها پایه نمادین و اخلاقی دارند نه واقعی. مسلم است که شاعر به عراق، شام و حجاز سفر کرده است و شاید از هندوستان، ترکستان، آسیای صغیر، غزنین، آذربایجان، فلسطین، چین، یمن و آفریقای شمالی هم دیدار کرده باشد.
سعدی در حدود ۶۵۵ قمری به شیراز بازگشت و در خانقاه ابوعبدالله بن خفیف مجاور شد. حاکم فارس در این زمان اتابک ابوبکر بن سعد زنگی(۶۲۳-۶۵۸) بود که برای جلوگیری از هجوم مغولان به فارس به آنان خراج میداد و یک سال بعد به فتح بغداد به دست مغولان (در ۴ صفر ۶۵۶) به آنان کمک کرد. در دوران ابوبکربن سعدبن زنگی شیراز پناهگاه دانشمندانی شده بود که از دم تیغ تاتار جان سالم بدر برده بودند. در دوران وی سعدی مقامی ارجمند در دربار به دست آورده بود. در آن زمان ولیعهد مظفرالدین ابوبکر به نام سعد بن ابوبکر که تخلص سعدی هم از نام او است به سعدی ارادت بسیار داشت. سعدی بوستان را که سرودنش در ۶۵۵ به پایان رسید، به نام بوبکر سعد کرد. هنوز یکسال از تدوین بوستان نگذشته بود که در بهار سال ۶۵۶ دومین اثرش گلستان را بنام ولیعهد سعدبن ابوبکر بن زنگی نگاشت و خود در دیباچه گلستان میگوید. هنوز از گلستان بستان یقینی موجود بود که کتاب گلستان تمام شد.
نظرات درباره تاریخ تولد و درگذشت
بر اساس تفسیرها و حدسهایی که از نوشتهها و سرودههای خود سعدی در گلستان و بوستان میزنند، و با توجه به این که سعدی تاریخ پایان نوشته شدن این دو اثر را در خود آنها مشخص کردهاست، دو حدس اصلی در زادروز سعدی زده شدهاست. نظر اکثریت مبتنی بر بخشی از دیباچهٔ گلستان است (با شروع «یک شب تأمل ایام گذشته میکردم») که براساس بیت «ای که پنجاه رفت و در خوابی» و سایر شواهد این حکایت، سعدی را در ۶۵۶ قمری حدوداً پنجاهساله میدانند و در نتیجه تولد وی را در حدود ۶۰۶ قمری میگیرند. از طرف دیگر، عدهای، از جمله محیط طباطبایی در مقالهٔ «نکاتی در سرگذشت سعدی»، بر اساس حکایت مسجد جامع کاشغر از باب پنجم گلستان (با شروع «سالی محمد خوارزمشاه، رحمت الله علیه، با ختا برای مصلحتی صلح اختیار کرد») که به صلح محمد خوارزمشاه که در حدود سال ۶۱۰ بودهاست اشاره میکند و سعدی را در آن تاریخ مشهور مینامد، و بیت «بیا ای که عمرت به هفتاد رفت» از اوائل باب نهم بوستان، نتیجه میگیرد که سعدی حدود سال ۵۸۵ قمری، یعنی هفتاد سال پیش از نوشتن بوستان در ۶۵۵ قمری، متولد شدهاست. بیشتر پژوهندگان (از جمله بدیعالزمان فروزانفر در مقالهٔ «سعدی و سهروردی» و عباس اقبال در مقدمه کلیات سعدی) این فرض را که خطاب سعدی در آن بیت بوستان خودش بودهاست، نپذیرفتهاند. اشکال بزرگ پذیرش چنین نظری آن است که سن سعدی را در هنگام مرگ به ۱۲۰ سال میرساند. حکایت جامع کاشغر نیز توسط فروزانفر و مجتبی مینوی داستانپردازی دانسته شدهاست، اما محمد قزوینی نظر مشخصی در این باره صادر نمیکند و مینویسد «حکایت جامع کاشغر فیالواقع لاینحل است». محققین جدیدتر، از جمله ضیاء موحد (موحد ۱۳۷۴، صص ۳۶ تا ۴۲)، کلاً این گونه استدلال در مورد تاریخ تولد سعدی را رد میکنند و اعتقاد دارند که شاعران کلاسیک ایران اهل «حدیث نفس» نبودهاند بنابراین نمیتوان درستی هیچیک از این دو تاریخ را تأیید کرد.
آرامگاه
سعدی در خانقاهی که اکنون آرامگاه اوست و در گذشته محل زندگی او بود، به خاک سپرده شد که در ۴ کیلومتری شمال شرقی شیراز، در دامنه کوه فهندژ، در انتهای خیابان بوستان و در کنار باغ دلگشا است. این مکان در ابتدا خانقاه شیخ بوده که وی اواخر عمرش را در آنجا میگذرانده و سپس در همانجا دفن شدهاست. برای اولین بار در قرن هفتم توسط خواجه شمس الدین محمد صاحبدیوانی وزیر معروف آباقاخان، مقبرهای بر فراز قبر سعدی ساخته شد. در سال ۹۹۸ به حکم یعقوب ذوالقدر، حکمران فارس، خانقاه شیخ ویران گردید و اثری از آن باقی نماند. تا این که در سال ۱۱۸۷ ه.ق. به دستور کریمخان زند، عمارتی ملوکانه از گچ و آجر بر فراز مزار شیخ بنا شد که شامل ۲ طبقه بود. طبقه پایین دارای راهرویی بود که پلکان طبقه دوم از آنجا شروع میشد. در دو طرف راهرو دو اطاق کرسی دار ساخته شده بود. در اطاقی که سمت شرق راهرو بود، گور سعدی قرار داشت و معجری چوبی آن را احاطه کره بود. قسمت غربی راهرو نیز موازی قسمت شرقی، شامل دو اطاق میشد، که بعدها شوریده (فصیح الملک) شاعر نابینای شیرازی در اطاق غربی این قسمت دفن شد. طبقه بالای ساختمان نیز مانند طبقه زیرین بود، با این تفاوت که بر روی اطاق شرقی که قبر سعدی در آنجا بود، به احترام شیخ اطاقی ساخته نشده بود و سقف آن به اندازه دو طبقه ارتفاع داشت. بنای فعلی آرامگاه سعدی از طرف انجمن آثار ملی در سال ۱۳۳۱ ه-ش با تلفیقی از معماری قدیم و جدید ایرانی در میان عمارتی هشت ضلعی با سقفی بلند و کاشیکاری ساخته شد. روبهروی این هشتی، ایوان زیبایی است که دری به آرامگاه دارد.
سکه های پانصد ریالی برنزی ایران از سال 1387 خورشیدی به نقش آرامگاه سعدی مزین شده است .
روز سعدی
مرکز سعدی شناسی ایران از سال ۱۳۸۱ روز اول اردیبهشت ماه را روز سعدی اعلام نمود و در اول اردیبهشت ۱۳۸۹ و در اجلاس شاعران جهان در شیراز، نخستین روز اردیبهشت ماه از سوی نهادهای فرهنگی داخلی و خارجی به عنوان روز سعدی نامگذاری شد.
شعر بنیآدم
شعر «بنیآدم» سعدی بسیار مشهور است و در پیام فارسی که در مجموعه پیامهای فضاپیمای ویجر برای فضاهای دوردست فرستاده شدهاست این شعر به عنوان پیام برگزیده شدهاست. (شنیدن پیام فارسی برای ساکنان فضا از وبگاه ویجر، ناسا.) باراک اوباما رئیس جمهوری ایالات متحده نیز در پیام نوروزی سال ۲۰۰۹ این بیت از سعدی را قرائت کرد.
بنی آدم اعضای یکدیگرند که در آفرینش ز یک گوهرند
چو عضوی بدرد آورد روزگار دگر عضوها را نماند قرار
و دبیرکل سازمان یونسکو در سخنرانی خود این شعر را برای حضار خواند. اشعار سعدی همچنین در فرشی که از سوی دولت ایران در سال ۲۰۰۵ به فراخور سال رسمی سازمان ملل برای گفتوگو میان تمدنها به سازمان ملل اهدا شد بافته شدهاست. این فرش برخلاف عادت سازمان ملل که هدایا را به نمایش نمیگذارددر محل مناسبی در سازمان ملل آویزان شد که کارشناسان میگویند این اقدام «به علت غیرممکن بودن مقاومت در برابر شعر سعدی» بودهاست.
این شعر همچنین بر سردر تالار ملل مقر سازمان ملل متحد در نیویورک و نیز یونسکو نقش بستهاست. ولی در مورد درست بودن این مطلب تردیدهایی نیز وجود دارد. از جمله، موسس مرکز سعدیشناسی وجود هر گونه لوح و یا سردری را با این اشعار از سعدی در مقر سازمان ملل متحد در نیویورک، رد میکند و معتقد است: «متاسفانه الان طوری شده که اگر این حرف را بزنیم، هیچکس باور نمیکند و مردم واقعاً فکر میکنند شعر سعدی در سردر سازمان ملل متحد نوشته شدهاست حال آنکه نه سردری و نه تابلویی با اشعار سعدی در سازمان ملل وجود ندارد.»
چاپ مصرع اول این شعر بر روی اسکناسهای یکصد هزار ریالی در سال ۱۳۸۹، موجب واکنشهای رسانهای گردید و روایت صحیح این بیت، از فرهنگستان زبان و ادب فارسی استعلام شد.
آثار
از سعدی، آثار بسیاری در نظم و نثر برجای ماندهاست:
1.بوستان: کتابیاست منظوم در اخلاق.
2.گلستان: به نثر مسجع
3.دیوان اشعار: شامل غزلیات و قصاید و رباعیات و مثنویات و مفردات و ترجیعبند و غیره (به فارسی) و چندین قصیده و غزل عربی.
1.صاحبیه: مجموعه چند قطعه فارسی و عربیاست که سعدی در ستایش شمسالدین صاحب دیوان جوینی، وزیر اتابکان سرودهاست.
2.قصاید سعدی: قصاید عربی سعدی حدود هفتصد بیت است که بیشتر محتوای آن غنا، مدح، اندرز و مرثیهاست. قصاید فارسی در ستایش پروردگار و مدح و اندرز و نصیحت بزرگان و پادشاهان آمدهاست.
3.مراثی سعدی:قصاید بلند سعدی است که بیشتر آن در رثای آخرین خلیفه عباسی المستعصم بالله سروده شدهاست و در آن هلاکوخان مغول را به خاطر قتل خلیفه عباسی نکوهش کردهاست.سعدی چند چکامه نیز در رثای برخی اتابکان فارس و وزرای ایشان سرودهاست.
4.مفردات سعدی:مفردات سعدی شامل مفردات و مفردات در رابطه با پند و اخلاق است.
4.رسائل نثر:
1.کتاب نصیحةالملوک
2.رساله در عقل و عشق
3.الجواب
4.در تربیت یکی از ملوک گوید
5.مجالس پنجگانه
5.هزلیات سعدی
از میان چاپهای انتقادی آثار سعدی دو تصحیح محمدعلی فروغی و غلامحسین یوسفی از بقیه معروفترند.
زمین لرزه
زمینلرزه یا زلزله، لرزش و جنبش خفیف یا شدید زمین است که به علت آزاد شدن انرژی ناشی از گسیختگی سریع در گسلهای پوستهٔ زمین در مدتی کوتاه به وقوع میپیوندد. محلی که منشأ زلزله بوده و انرژی از آنجا خارج میشود را کانون زلزله، و نقطهٔ بالای کانون در سطح زمین را مرکز زلزله گویند. پیش از وقوع زمینلرزه اصلی معمولاً زلزلههای نسبتاً خفیفتری در منطقه روی میدهد که به پیشلرزه معروفند. به لرزشهای بعدی زمینلرزه نیز پسلرزه گویند که با شدت کمتر و با فاصله زمانی گوناگون میان چند دقیقه تا چند ماه رخ میدهند. زلزله به سه صورت عمودی، افقی و موجی بوقوع میرسد که قسم آخر از شایعترین آنهاست. زمین لرزه (لرزه یا زلزله) نتیجه رهایی ناگهانی انرژی از داخل پوسته زمین است که امواج مرتعشی را ایجاد میکند. زمین لرزهها توسط دستگاه زلزله سنج یا لرزه نگارثبت میشوند. مقداربزرگی یک زلزله (ریشتر) طبق قرارداد گزارش میشود، زلزلههای کوچکتر ازشدت ۳اغلب غیر محسوس و بزگتر از ۷ خسارتهای جدی را به بار میآورند. شدت لرزه با روش اصلاح شده مرکالی اندازگیری میشود. در نزدیکی سطح زمین، زلزله به صورت ارتعاش یا گاهی جابجایی زمین نمایان میشود. زمانی که مرکز زلزله در داخل دریا باشد، بستر دریا به میزانی تغیر مکان مییابد که باعث ایجاد سونامی میشود. ارتعاشات زمین همینطورریزش کوه و گاهی فعالیتها ی آتشفشانی را موجب میشود. درحالت کلی کلمه زمین لرزه هر نوع ارتعاشی را در بر میگیرد – چه ارتعاش طبیعی چه مصنوعی توسط انسان - که موجب ایجاد امواج مرتعش میشود. زمین لرزهها اغلب معلول شکستگیهای گسلها هستند، و همینطور فعالیتها ی آتشفشانی، ریزش کوهها، انفجار معدنها، و آزمایشات هستهای. نقطه اغازین شکاف لرزه را کانون مینامند. مرکز زلزله نقطهای است در راستای عمودی کانون و در سطح زمین.
زلزلههای طبیعی
زلزلهها در هر جای زمین که در آن به میزان کافی انرژی کشسانی ذخیره شده باشد، در امتداد صفحهٔ گسل و شکستگی رخ خواهند داد. در مرزهای صفحههای تبدیل ویا همگرا، که بزرگترین صفحههای گسل روی زمین را ایجاد میکنند، صفحات کنار یکدیگر حرکت یکنواخت و aseismically خواهند داشت اگرهیچ بی نظمی یا ناهمواری در امتداد مرزهای آنها که باعث افزایش مقاومت اصطکاکی میشود، وجود نداشته باشد. اکثر مرزها دارای این ناهمواریها هستند و این منجر به یک شکل از رفتار چوب – لغزشی((stick-slip behavior میشود. هنگامی که مرزهای صفحه قفل شده باشد، ادامه حرکت نسبی بین صفحات منجر به افزایش تنش و در نتیجه افزایش انرژی ذخیره شده در حجم اطراف سطح گسل میشود. این افزایش ادامه مییابد تا زمانی که تنش افزایش یافته به اندازهای کافی برسد و از طریق شکستن ناهمواریها، ناگهان از بخش قفل شدهٔ گسل اجازه لغزش بیابد و انرژی ذخیره شده را آزاد کند. این انرژی به عنوان ترکیبی از کرنش الاستیک امواج لرزهای آزاد شده وتابیده شده، گرمای اصطکاکی سطح گسل، و شکستن سنگ، که در نتیجه باعث ایجاد زلزله میشود. این روند تدریجی ساخت تنش و کرنش که موجب شکست ناگهانی وتولید زلزلهاست به عنوان تئوری الاستیک واکنش خوانده میشود. تخمین زده میشود که تنها ۱۰ درصد یا کمتر از کل انرژی زلزله به صورت انرژی لرزهای تابیده میشود. بیشتر انرژی زلزله صرف رشد شکستگی یا تبدیل به حرارت تولید شده توسط اصطکاک میشود. بنابراین، زمین لرزه انرژی پتانسیل کشسانی زمین را کاهش میدهد و درجه حرارت آن را افزایش میدهد، اگرچه این تغییرات نسبت به جریان همرفت و رسانایی گرمای خارج از اعماق زمین ناچیزاست.
انواع گسل زلزله
سه نوع عمده از گسل وجود دارد که ممکن است موجب زلزله بشوند: عادی، معکوس (محوری) و ضربه ای- لغزشی. گسلهای نرمال و معکوس نمونههایی از شیب - لغزش هستند، که در آن جابه جایی در امتداد گسل در جهت شیب و حرکت بر روی آنها شامل مؤلفه عمودی میشود. گسل نرمال عمدتاً در حوزههایی رخ میدهد که پوسته مانند مرز واگرا در حال تمدید شدن است. گسل معکوس در مناطقی که پوسته مانند مرز همگرا در حال کوتاه شدن است رخ میدهد. گسلها ی ضربهای - لغزشی ساختمانهای شیب داری دارند که دو طرف گسل به صورت افقی در کنار یکدیگر میلغزند؛ مرزهای تبدیلی نوع خاصی از گسل ضربهای – لغزشی هستند. زلزلههای بسیاری ناشی از جنبش در گسلها یی هستند که شامل هر دو نوع شیب - لغزش و ضربه ای- لغزشی است، این لغزش به عنوان مورب شناخته شدهاست.
زمین لرزههای دور از مرزهای صفحهها
ازآنجایی که مرزهای صفحهها در درون سنگ کره قارهها رخ میدهد، تغییر شکل در منطقهای بسیار بزرگ تر از مرز صفحه پخش شدهاست. مانند تبدیل قارهای گسل سان آندریاس، بسیاری از زمین لرزهها به دور از مرز صفحه رخ میدهند و به گونههای توسعه یافته در منطقه وسیع تری از تغییر شکل ناشی از نا منظمی در رابطه با گسل ردیابی هستند (به عنوان مثال منطقه «بزرگ خم».) زلزله نورتریج با جنبش در رانش کوه درون چنین منطقهای در ارتباط بود. مثال دیگر مرز صفحه همگرا و بهشدت مایل بین پلیت عربی و اوراسیا است که بخشی از شمال غربی کوههای زاگرس میباشد. تغییر شکل در ارتباط با مرز این صفحه به پوستهٔ تقریباً خالص که جنبشهای عمود بر مرز در منطقه وسیعی درجنوب غربی و حرکات تقریباً خالص ضربه ای- لغزشی در امتداد گسلهای اصلی نزدیک به مرز واقعی صفحهها تقسیم میشود. این توسط مکانیسم کانونی زمین لرزه نشان دادهاست. همه صفحات تکتونیکی میدان تنش داخلی ناشی از تعاملات خود با صفحات مجاور و بارگیری و یا تخلیه رسوبی دارند. (به عنوان مثال deglaciation.) این تنشها ممکن است برای ایجاد شکست در امتداد گسل صفحههای موجود کافی باشند، و زلزلههای میان صفحهای را ظاهر کنند.
کانون-کم عمق وکانون-عمیق زلزله
اکثر زلزله تکتونیکی در حلقه آتش درعمقی کمتراز دهها کیلومتر ناشی میشوند. زلزلههای درعمق کمتر از ۷۰ کیلومتر به عنوان زمین لرزهها ی کانون-کم عمق طبقه بندی میشوند، در حالی که با فاصله کانونی بین ۷۰ و ۳۰۰ کیلومتر معمولاً 'کانون-میانی ' یا 'زلزله متوسط عمق' نامیده میشوند. در مناطق فرورانش، جایی که پوسته اقیانوسی مسن تر و سردتر در بشقاب تکتونیکی دیگر میرود، زلزلهها ممکن است در عمق بسیار بیشتری (در محدوده ۳۰۰ تا ۷۰۰ کیلومتر) رخ دهند. این نواحی مرتعش فعال همراه با فرورانش به عنوان مناطق Wadati - Benioff شناخته شدهاست. کانون-عمیق زلزلهها در عمق زیاد میباشند که در آن ناحیه، سنگ کره با توجه به درجه حرارت بالا و فشار دیگر شکننده نیست. مکانیسم احتمالی برای نسل کانون-عمیق زلزلهها ناشی از الوین تحت تغییر فاز به ساختارصلبی است.
زلزلهها و فعالیتهای آتشفشانی
بعضی از زلزلهها در مناطق آتشفشانی رخ میدهند، آنها توسط حرکت ماگما در آتشفشانها ایجاد میشوند. چنین زلزلههایی میتوانند به عنوان هشدار دهندهای زود هنگام فوران آتشفشانی را خبر دهند، مانند زلزلهها در طول فوران کوه سنت هلن در ۱۹۸۰. زیاد شدن زلزلهها در اطراف یک آتشفشان فعال میتواند به عنوان نشانهای برای قریبالوقوع بودن فعالیت آتشفشانی باشد. زیاد شدن فعالیت لرزهای قبل از فوران یک آتشفشان میتواند توسط زلزله نگارها و دستگاههای شیبسنج (tiltimeters )ثبت شوند.
خوشههای زلزله
بیشتر زمین لرزهها از لحاظ مکان و زمان به یکدیگر مربوط هستند. بیشتر خوشههای زلزله شامل لرزشهای کوچکی هستند که یا به میزان کم خسارت وارد میکند یا خسارتی ندارد، اما تئوری وجود دارد که زلزله میتواند در یک الگوی منظم تکرار شود.
پس لرزه
پس لرزه زلزلهای است که پس از زلزله اصلی، (mainshock) رخ میدهد. پس لرزه در منطقه همان شوک اصلی است، اما همیشه ازلحاظ قدرت کوچکتر است. اگر پس لرزه بزرگ تر از شوک اصلی باشد، پس لرزه به عنوان شوک اصلی و شوک اولیه اصلی به عنوان foreshock نام گذاری میشود. پس لرزهها زمانی به وجود میآیند که پوسته در اطراف صفحه گسل جا به جا شده با اثرات شوک اصلی تطبیق داده میشود.
ازدحام زلزلهها
ازدحام زلزله، سلسلهای از زمین لرزه هاست که در منطقهای خاص در مدت زمان کوتاهی اتفاق میافتند. آنها با زلزلههایی که به دنبال آنها مجموعهای از پس لرزه هاست متفاوتند با توجه به این واقعیت که هیچکدام ازتک زمین لرزهها در دنباله شوک اصلی نیست، بنابراین هیچیک از قدرت قابل توجهی بالاتر از دیگران ندارد. نمونهای از ازدحام زلزله، فعالیت پارک ملی یلو استون(Yellowstone) در سال ۲۰۰۴ میباشد.
طوفان زلزله
گاهی اوقات یک سری از زمین لرزهها به صورت طوفان زلزله رخ میدهد، که در آن زلزله به گسل پرخوشه ضربه میزند، که باعث لرزش و یا توزیع مجدد تنش از زلزله قبلی ارسال شده، میشود. مشابه پس لرزهها اما در بخشهای مجاور گسل، این طوفانها طی سالیان اتفاق میافتد، همراه با برخی زلزلهها یی که به اندازهٔ زلزلههای اولیه مخربند. چنین الگویی در دنبالهٔ زلزلهها در گسل شمال آناتولی در ترکیه در قرن ۲۰ مشاهده شد و برای خوشههای غیرعادی قدیمی از زلزله بزرگ در خاور میانه استنباط شد.
حجم و تعداد دفعات وقوع
حدود ۵۰۰،۰۰۰ زمین لرزه در هر سال وجود دارد که از این تعداد ۱۰۰،۰۰۰ تا میتواند احساس میشود. زمین لرزه کوچک به طور مداوم در سراسر جهان در مناطقی مانند کالیفرنیا و آلاسکا، ایالات متحده همچنین در گواتمالا، شیلی، پرو، اندونزی، ایران، پاکستان، آزورس در پرتغال، ترکیه، نیوزیلند، یونان، ایتالیا و ژاپن رخ میدهد، اما زلزله میتواند، تقریباً در هر نقطهای رخ دهد، از جمله نیویورک، لندن و استرالیا. زمین لرزه بزرگتر کمتر اتفاق میافتد، رابطه به صورت نمایی است؛ برای مثال، تقریباً ده برابراز زلزلهها ی بزرگتر از شدت ۴ در یک دوره زمانی خاص نسبت به زلزلهها ی بزرگتر از شدت ۵ رخ میدهد. در(لرزه خیزی کم) انگلستان، به عنوان مثال، محاسبه شدهاست که عود به طور متوسط عبارتند از: زلزله ۳٫۷ -- ۴٫۶ در هر سال، زلزله ۴٫۷ -- ۵٫۵ هر ۱۰ سال، و زلزله ۵٫۶ یا بالاتر در هر ۱۰۰ سال است. این نمونهای از قانون گوتنبرگ- ریشتر است. تعداد ایستگاههای لرزهای از حدود ۳۵۰ در سال ۱۹۳۱ امروزه به هزارها از افزایش یافتهاست. نتیجتا، تعداد بیشتری زمین لرزه نسبت به گذشته منتشرمی شود، اما این به دلیل بهبود ابزار اندازه گیری است نه به دلیل افزایش تعداد زمین لرزهها. USGS تخمین میزند که از سال ۱۹۰۰ تا به حال به طور متوسط ۱۸ زلزله بزرگ (قدر ۷٫۰-۷٫۹) و یک زلزله خیلی بزرگ (قدر ۸٫۰ و یا بیشتر) در هر سال وجود داشتهاست، و این نسبت تقریباً ثابت بودهاست. در سالهای اخیر، تعداد زمین لرزههای بزرگ در هر سال کاهش یافتهاست، اگرچه این نتیجهٔ نوسانات آماری است، نه از روند سیستماتیک. آمار دقیق بیشتر در اندازه و تعداد زلزلهها، از USGS در دسترس است. بسیاری از زمین لرزههای جهان (۹۰ ٪ و ۸۱ ٪ از بزرگترین) در طول ۰۰۰،۴۰ کیلومتر، منطقه نعل اسبی شکل به نام کمربند زمین لرزه سیرکم پاسیفیک(circum-Pacific seismic belt)، که همچنین به عنوان زنگ آتش اقیانوس آرام شناخته شده، اتفاق میافتند. که در اکثرنفاط با صفحهٔ اقیانوس آرام هم مرز است. زلزلههای بزرگ تمایل دارند در طول مرز صفحههای دیگر نیز رخ دهند: مثلاً در امتداد کوههای هیمالیا. با رشد سریع شهرهای بزرگ مانند مکزیکوسیتی، توکیو و تهران، در مناطق پر خطر زمین لرزه، برخی از زلزله شناسان هشدار میدهند که ممکن است زلزله زندگی تا حداکثر ۳ میلیون نفر را بگیرد.
لرزه خیزی القا شده
در حالی که اکثر زمین لرزهها توسط حرکت صفحات تکتونیکی زمین ایجاد میشود، فعالیتهای انسانی نیز میتواند زمین لرزه تولید کند. چهار فعالیتهای اصلی در این پدیده مشارکت میکنند: احداث سدها و ساختمانهای بزرگ، حفاری و تزریق مایع به داخل چاه، و با استخراج از معادن زغال سنگ و استخراج نفت. شاید بهترین مثال شناخته شده زمین لرزه سال ۲۰۰۸سیچوان در استان سیچوان چین است، این لرزش منجر به ۲۲۷ ۶۹ نفرتلفات ونوزدهمین مرگبارترین زلزلهها در تمام دورانها بودهاست. اعتقاد بر این است که سد Zipingpu، زیر فشار گسل ۱۶۵۰ فوت (۵۰۳ متر) نوسان یافته؛ این فشار احتمالاً قدرت زلزله را افزایش داده و سرعت حرکت گسل را شتاب بخشیدهاست. همچنین بزرگترین زمین لرزهای در تاریخ استرالیا روی داد توسط بشرالقا شده بود، از طریق استخراج از معادن زغال سنگ. شهر نیوکاسل بر بخش بزرگی از مناطق استخراج معادن زغال سنگ ساخته شده بود. زلزله از گسلی که به خاطر استخراج میلیونها تن سنگ معدن ایجاد شده بود، تولید شد.
اندازه گیری شدت و محل زلزله
زلزله را میتوان توسط لرزه نگار(seismometers) تا فواصل بسیار بزرگ ثبت کرد، چرا که امواج لرزهای حتی از داخل زمین هم عبور میکنند. قدر مطلق اندازهٔ زلزله مطابق قرارداد توسط اعداد در مقیاس قدر گشتاور (که قبلاً در مقیاس ریشتر، از قدر ۷ باعث آسیب جدی و بزرگ بیشتر مناطق گزارش شده)، در حالی که احساس قدر با استفاده از مقیاس مرکالی گزارش میشود. هر لرزش انواع امواج لرزهای را تولید میکند که با سرعتهای مختلف ازداخل سنگ عبور میکنند: امواج طولی P (امواج ضربهای یا فشاری) امواج عرضی S (هر دو امواج بدن) و امواج سطحی مختلف (امواج ریلی). سرعت انتشار امواج لرزهای حاصل از محدوده تقریبی ۳ کیلومتر بر ثانیه تا ۱۳ کیلومتر بر ثانیه، بسته به تراکم و کشش از مقدار میانه تغییر میکند. در داخل کره زمین امواج ضربهای یا P بسیار سریعتر از امواج S حرکت میکنند. (تقریباً ۱٫۷: ۱). تفاوت در زمان سفرامواج از کانون به رصدخانه برای اندازه گیری فاصلهاست و میتواند منابع لرزه و ساختار درون زمین را نشان دهد. همچنین عمق کانون hypocenter را میتوان به طور تقریبی محاسبه کرد. قانون کلی: به طور متوسط، فاصله (کیلومتر) به زلزله برابر است با زمان(ثانیه) بین امواج P و S. انحراف خفیف به دلیل ناهمگن بودن لایههای زیرسطحی زمین است.
آثار زمین لرزه
برخی ازاثرات زلزله به شرح زیر است:
لرزاندن و گسیختگی زمین
لرزاندن و گسیختگی زمین اثرات اصلی ایجاد شده توسط زمین لرزه هستند، اساسا منجر به آسیب زیاد یا کم ساختمانها و دیگر سازههای سفت و سخت میشود. شدت عوارض بستگی به ترکیب پیچیدهٔ بزرگی زلزله، فاصله از مرکز زلزله، شرایط زمینشناسی و geomorpholical محل دارد که باعث تقویت یا کاهش انتشار امواج میشود. تکان زمین را با شتاب زمین اندازه گیری میکنند. ویژگیهای خاص زمینشناسی، geomorphological و geostructural محل میتوانند میزان لرزش زمین را حتی در زلزلهها ی کم شدت افزایش دهند. این اثر، سایت یا تقویت محلی نامیده شدهاست. اصولاً به دلیل انتقال حرکت لرزهای از خاک سخت به خاک سطحی نرم، تمرکز و ذخیرهٔ انرژی لرزهای در کانون به علت نوعی تنظیم هندسی میباشد. گسیختگی زمین در واقع شکستن آشکار و جابه جایی سطح کره زمین در طول گسل است که ممکن است در مورد زلزله بزرگ مترها باشد. گسیختگی زمین خطر بزرگی برای سازههای مهندسی بزرگ مانند سدها، پلها و ایستگاههای قدرت هستهای است در نتیجه نیاز به نقشه برداری دقیق از گسلهای موجود برای شناسایی هر گونه احتمال شکستن سطح زمین در طول مدت عمر سازه وجود دارد.
رانش زمین و بهمن
زلزله، همراه با طوفان شدید، فعالیت آتشفشانی، برخورد موج ساحلی، و آتش سوزی بزرگ، میتواند منجر به عدم ثبات شیب زمین وخطر بزرگی در زمینشناسی شود. خطر زمین لغزش حتی ممکن است در حالی که پرسنل اورژانس اقدام به نجاتت میکنند باقی بماند.
آتش
زلزله میتواند با صدمه زدن به قدرت برق یا خطوط گازمنجر به آتش سوزی شود. در صورت صدمه به شبکه آبرسانی و از دست دادن فشار، جلوگیری از گسترش آتش نیز ممکن است مشکل شود. برای مثال، مرگ و میر در زلزله ۱۹۰۶ سان فرانسیسکو بیشتر توسط آتش سوزی بود تا از زلزله.
روانگرایی خاک
روانگرایی خاک یا شبیه به مایع عملکردن خاک وقتی رخ میدهد که، به خاطر تکانها، دانههای مواد اشباع شده با آب (مانند شن و ماسه) به طور موقت استحکام خود را از دست داده و از شکل جامد به حالت روان تبدیل شوند. روانگرایی خاک میتواند ساختارهای سفت و سخت، مانند ساختمانها و پلها را، کج کند یا به ساختارهای فرورونده تبدیل کند. برای مثال، در زلزله ۱۹۶۴ آلاسکا، روانگرایی خاک باعث شد ساختمانهای بسیاری در زمین فروروند و در نهایت به روی خود فروبریزند.
سونامی
سونامی، موجهایی با طول بلند، امواج طولانی مدت دریا هستند که توسط حرکت ناگهانی حجم زیادی از آب تولید میشوند. در اقیانوس فاصله بین فاکتورهای اوج موج میتواند ۱۰۰ کیلومتر فراتر، و دورههای موج میتواند از پنج دفیفه تا یک ساعت متفاوت باشد. چنین سونامی، ۶۰۰-۸۰۰ کیلومتر در ساعت، بسته به عمق آب حرکت میکند. امواج بزرگ تولید شده توسط زلزله یا زمین لغزش زیر دریایی میتواند در نزدیکی مناطق ساحلی در عرض چند دقیقه تاخت و تاز کند. سونامی همچنین میتواند هزاران کیلومتر در سراسر اقیانوس حرکت کند و ساعتها بعد از زلزلهای که آن را تولید کرده، سواحل دور را تخریب کند. در حالت عادی، زلزله فرورانش کمتر از قدر ۷٫۵ در مقیاس ریشتر سونامی ایجاد نمیکند، هر چند برخی از این موارد ثبت شدهاست. بیشتر سونامیهای مخرب توسط زمین لرزه با بیشتر از بزرگی ۷٫۵ ریشتر ایجاد میشود.
سیل
سیل سرریزشدن هر مقدار آب است که به زمین میرسد. سیل معمولاً هنگامی رخ میدهد که حجم آب داخل بستر، مثلاً رودخانه و یا دریاچه، بیش از ظرفیت کل آن شود، و در نتیجه مقداری آب جاری شود و در خارج از محیط طبیعی بستر قرار بگیرد. با این حال، اگر سد آسیب ببیند سیل اثرات ثانویه زلزلهاست. زلزله ممکن است موجب ریزش خاک کوه شود و جریان رودخانه را مسدود کند که علت سیل شود. زمین در زیر دریاچه Sarez در تاجیکستان در معرض خطر سیل عظیمی است اگر سد ناشی از ریزش تشکیل شده توسط زلزله، معروف به سد Usoi به هنگام زمین لرزههای آینده شکسته شود. پیش بینی میشود سیل میتواند بر زندگی حدود ۵ میلیون نفر تاثیر بگذارد.
نیروهای جزر
تحقیقات نشان دادهاست ارتباط قوی بین نیروهای کشندی(جزرومدی) کوچک و لرزشهای غیرآتشفشانی وجود دارد.
اثرات بشر
زلزله ممکن است منجر به بیماری، فقدان نیازهای اساسی، از دست دادن زندگی، حق بیمه بالاتر، صدمه به اموال عمومی، آسیب جاده و پل و فروپاشی(یا منجر به سقوط در آینده) ساختمانها شود. زلزله همچنین میتوانید فورانهای آتشفشانی، که سبب بروز مشکلات آتی هستند را ایجاد کند؛ به عنوان مثال، صدمه قابل توجه به محصولات، همانطور که در سال معروف به «بدون تابستان» (۱۸۱۶) اتفاق افتاد.
آمادگی
به منظور تعیین احتمال فعالیتهای لرزه نگاری آینده، زمین شناسان و دانشمندان سنگهای منطقه را بررسی میکنند تا تعیین کنند اگر سنگها به نظر «فشرده» میرسد. مطالعه گسلهای یک منطقه به مطالعه زمان سپری شده برای تشکیل فشار کافی برای وقوع زلزله توسط گسل نیز به عنوان یک تکنیک پیش بینی، کمک میکند. اندازه گیریها بر اساس میزان انرژی کرنش انباشته در گسل در هر سال، زمان سپری شده از آخرین زلزله بزرگ، و انرژی و قدرت آخرین زلزله بنا میشوند. تمام این حقایق به دانشمندان اجازه میدهد میزان فشار لازم برای ایجاد گسل زلزله را تعیین کنند. اگرچه این روش بسیار مفید است، آن را تا به حال تنها در گسل سان آندریاس کالیفرنیا اجرا کردهاند. امروزه راههایی برای محافظت و آماده سازی محلهای احتمالی زمین لرزه از آسیب شدید وجود دارد که از طریق فرایندهای زیر است: مهندسی زلزله، آمادگی دربرابر زلزله، ایمنی لرزهای خانواده، دایر کردن تجهیزات لرزهای (از جمله اتصالات، مواد و روشها ی خاص)، خطر زلزله، کاهش حرکت زمین لرزه، و پیش بینی زلزله. مقاوم سازی لرزهای این است که ساختارهای موجود را نسبت به فعالیتهای زمین لرزه، حرکت زمین یا شکست خاک ناشی از زلزله مقاوم تر و بهتر کند. با درک بهتر از تقاضا لرزهای در سازهها و با تجربههای اخیر زمین لرزههای بزرگ در نزدیکی مراکز شهری، نیاز به مقاوم سازی لرزهای هرچه بیشتر است. قبل از معرفی کدهای مدرن لرزه در اواخر ۱۹۶۰ برای کشورهای توسعه یافته (آمریکا، ژاپن و …) و در اواخر ۱۹۷۰ برای بسیاری از دیگر نقاط جهان (ترکیه، چین و …)، سازههای بسیاری بدون جزئیات کافی برای محافظت و تقویت لرزهای طراحی شده بودند. با در نظر گرفتن مشکل قریب الوقوع، کارهای تحقیقاتی مختلفی انجام گرفت. علاوه بر این، دستورالعملهای فنی برای ارزیابی لرزهای، در سراسر جهان ایجاد و بازسازی شدهاند و به چاپ رسیده اند-- مانند ASCE - SEI ۴۱ و دستورالعمل انجمن مهندسی زلزله نیوزیلند (NZSEE).
تاریخ
پیش از قرون میانه
از زمان آناکساگوراس فیلسوف یونانی در قرن ۵ پیش از میلاد تا قرن ۱۴ میلادی، زمین لرزه معمولاً نسبت داده میشد به «هوا (بخار) در حفرات از زمین». تالس(۶۲۵-۵۴۷ پیش از میلاد) تنها کسی است که به طور مستند معتقد بود که زمین لرزه توسط تنش میان زمین و آب تولید میشود. نظریههای دیگر هم وجود داشت، از جمله فیلسوف یونانی آناکساماین(۵۸۵-۵۲۶ پیش از میلاد) باورداشت که شیب قسمت کوتاه از خشکی و رطوبت فعالیتهای لرزهای را ناشی میشود. دموکریتوس (۴۶۰ – ۳۷۱ پیش از میلاد) به طور کلی آب را برای زلزله سرزنش میکرد. پلینی ارشد کلیسا زلزله را «رعد و برق زیر زمینی» نامید.
بزرگی زمین لرزه
بزرگی زمین لرزه را به صورت زیر تعریف میکنند:
بزرگی زلزله، M برابر لگاریتم در پایه ده دامنه حداکثر (برحسب میکرون) حرکت، A، است که توسط لرزهسنج استاندارد ووداندرسون در فاصله صد کیلومتری از مرکز زلزله ثبت شده باشد.
M = Log(۱۰) A
همچنین، جهت تعیین انرژی آزاد شده توسط هر زلزله رابطهای توسط ریشتر – گوتنبرگ در سال ۱۹۵۶ ارائه گردید که میزان انرژی آزاد شده در کانون زلزله بر حسب ارگ (erg) و بزرگی آن "M" مشخص مینماید.
Log E =۱۱٫۴ + ۱٫۵ M
با یک محاسبه ساده میتوان نشان داد که با افزایش یک درجهای اندازه بزرگی زلزله، مقدار انرژی آزاد شده تقریباً ۳۲ برابر میگردد.
انواع زلزله
زلزلهها از دید جهت آزاد شدن انرژی به دو گونه افقی و عمودی تقسیم بندی میگردد. خرابیهای عمده و وسیع معمولاً بر اثر زلزلههایی از نوع افقی صورت میپذیرند. چرا که اغلب ابنیا در برابر بارهای عمودی مقاومت کافی دارند.
براساس میزان خرابی به وجود آمده زلزلهها به ده درجه بر مبنای مرکالی تقسیم میگردند.
ثبت زلزلهها
به منظور ثبت زلزلهها از دستگاهی به نام لرزه سنج یا شتاب نگار استفاده میشود. دادههای به دست آمده از این دستگاه یا به صورت یک سری از اعداد بیانگر شتاب است که به صورت (شتاب - زمان) دسته بندی شدهاند و یا صرفاً یک سری اعداد بیانگر شتاب زمین است. در این مورد اخیر در ابتدای دادهها اشاره میگردد که فاصله زمانی این دادهها چند ثانیهاست. دادههای زلزلههای ایران از سایت مرکز تحقیقات ساختمان و مسکن قابل دریافت است.
به گفته تمام فلاسفه، سخت ترین پرسشی که می توان مطرح کرد، این سوال است که: "فلسفه چیست؟"
در حقیقت، هیچ گاه نمی توان گفت فلسفه چیست؛ یعنی هیچ گاه نمی توان گفت: فلسفه این است و جز این نیست؛ زیرا فلسفه، آزاد ترین نوع فعالیت آدمی است و نمی توان آن را محدود به امری خاص کرد.
عمر فلسفه به اندازه عمر انسان بر روی زمین است و در طول تاریخ تغییرات فراوانی کرده و هر زمان به گونه ای متفاوت با دیگر دوره ها بوده است.
واژه فلسفه
فیلوسوفی (philosophy) که کلمه ای یونانی است، از دو بخش فیلو به معنی دوستداری و سوفی به معنی دانایی تشکیل شده است.
اولین کسی که این کلمه را به کار برد، فیثاغورس بود. وقتی از او سئوال کردند که: آیا تو فرد دانایی هستی؟ جواب داد:
نه، اما فیلوسوفر یعنی دوستدار دانایی هستم.
بنابراین فلسفه از اولین روز پیدایش به معنی عشق ورزیدن به دانایی، تفکر و فرزانگی بوده است.
تعریف فلسفه
فلسفه تفکر است. تفکر درباره کلی ترین و اساسی ترین موضوعاتی که در جهان و در زندگی با آن ها روبه رو هستیم. فلسفه وقتی پدیدار می شود که سوالهایی بنیادین درباره خود و جهان می پرسیم. سوالاتی مانند:
زیبائی چیست؟ قبل از تولد کجا بوده ایم؟ حقیقت زمان چیست؟ آیا عالم هدفی دارد؟ اگر زندگی معنایی دارد، چگونه آن را بفهمیم؟ آیا ممکن است که چیزی باشد و علتی نداشته باشد؟ ما جهان را واقعیت می دانیم، اما واقعیت به چه معناست؟ سرنوشت انسان به دست خود اوست و یا از بیرون تعیین می شود؟ از کجا معلوم که همه درخواب نیستیم؟ خدا چیست؟
و دهها سئوال نظیر این سئوالات.
چنانچه در این سئوالات می بینیم، پرسش ها و مسائل فلسفی از سنخ امور خاصی هستند و در هیچ علمی به این چنین موضوعات، پرداخته نمی شود.
مثلا هیچ علمی نمی تواند به این سئوال که واقعیت یا حقیقت چیست؟ و یا این که عدالت چیست؟ پاسخ گوید. این امر به دلیل ویژگی خاص این مسائل است.
یک ویژگی عمده موضوعات فلسفی، ابدی و همیشگی بودنشان است.
همیشه وجود داشته و همیشه وجود خواهند داشت و در هر دوره ای، بر حسب شرایط آن عصر و پیشرفت علوم مختلف، پاسخ های جدیدی به این مسائل ارائه می گردد.
فلسفه مطالعه واقعیت است، اما نه آن جنبه ای از واقعیت که علوم گوناگون بدان پرداخته اند.
به عنوان نمونه، علم فیزیک درباره اجسام مادی از آن جنبه که حرکت و سکون دارند و علم زیست شناسی درباره موجودات از آن حیث که حیات دارند، به پژوهش و بررسی می پردازد.
ولی در فلسفه کلی ترین امری که بتوان با آن سر و کار داشت، یعنی وجود موضوع تفکر قرار می گیرد؛ به عبارت دیگر، در فلسفه، اصل وجود به طور مطلق و فارغ از هر گونه قید و شرطی مطرح می گردد.
به همین دلیل ارسطو در تعریف فلسفه می گوید:
فلسفه علم به احوال موجودات است ، از آن حیث که وجود دارند.
یکی از معانی فلسفه، اطلاق آن به استعداد های عقلی و فکریی است که انسان را قادر می سازد تا اشیا، حوادث و امور مختلف را از دیدگاهی بالا و گسترده مورد مطالعه قرار دهد و به این ترتیب، حوادث روزگار را با اعتماد و اطمینان و آرامش بپذیرد.
فلسفه در این معنا مترادف حکمت است.
فلسفه در پی دستیابی به بنیادی ترین حقایق عالم است. چنانکه ابن سینا آن را این گونه تعریف می کند:
فلسفه، آگاهی بر حقایق تمام اشیا است به قدری که برای انسان ممکن است.
فلسفه همواره از روزهای آغازین حیات خود، علمی مقدس و فرا بشری تلقی می شد و آن را علمی الهی می دانستند. این طرز نظر، حتی در میان فلاسفه مسیحی و اسلامی رواج داشت؛ چنانکه جرجانی می گوید:
فلسفه عبارت است از شبیه شدن به خدا به اندازه توان انسان و برای تحصیل سعادت ابدی.
فلسفه در آغاز
همان طور که گفته شد، اساسا فلسفه از اولین روز پیدایش، به معنی عشق به دانایی و خرد و فرزانگی بوده و به علمی اطلاق می شد که در جستجوی دستیابی به حقایق جهان و عمل کردن به آنچه بهتر است،(یعنی زندگانی درست) بود.
فلسفه در آغاز حیات خود شامل تمام علوم بود و این ویژگی را قرن ها حفظ کرد؛ چنانکه یک فیلسوف را جامع همه دانش ها می دانستند. اما به تدریج دانشها و علوم مختلف از آن جدا گشتند.
در قدیم، این فلسفه که جامع تمام دانشها بود، بر دو قسم بود:
فلسفه نظری و فلسفه عملی
فلسفه نظری به علم الهیات، ریاضیات و طیبعیات تقسیم می گشت که به ترتیب، علم اعلی، علم وسط و علم اسفل(پایین تر) نامیده می شد.
فلسفه عملی نیز از سه قسمت تشکیل می شد:
اخلاق، تدبیر منزل و سیاست مدن(شهرها)
اولی در رابطه با تدبیر امور شخصی انسان بود. دومی در رابطه با تدبیر امور خانواده و سومی تدبیر امور مملکت بود.
تداخل فلسفه و ادبیات
فلسفه فی حد ذاته یکی از شاخههای ادبیات نیست، و کیفیت و اهمیت آن بر ملاحظاتی غیر از ارزشهای ادبی و هنری پایهریزی میشود. اگر فیلسوفی خوب هم بنویسد، این امتیازی اضافی است و کشش بیشتری برای خواندن، او به وجود میآورد، اما او را فیلسوف بهتری نمیکند.
بعضی از فیلسوفان بزرگ، مانند افلاطون، آوگوسیتنوس قدیس، شوپهناور و نیچه به عنوان نویسندگان بزرگی میتوان از آنها نام برد. البته، فیلسوفات بزرگی هم داریم که نویسندگان بدی بودهاند مانند کانت و ارسطو، در عین حال دو تن از بدترینشان به حساب میآیند.
در اینجا سعی در بررسی بعضی از جنبههای تداخل فلسفه و ادبیات است.
فلسفه: هدفش روشن کردن و توضیح و تبیین است، مسائلی بسیار دشوار و بسیار فنی طرح میکند و در صدد حل آنها بر میآید. و نوشتن باید تابع این هدف باشد، میشود عنوان کردن که فلسفه بد اصولاً فلسفه نیست، در حالی که هنر بد باز هم هنر است. به گونههای مختلف از سر گناهان ادبیات میگذریم، ولی گناهان فلسفه را نمیبخشیم. ادبیات را افراد کثیر میخوانند، فلسفه را عدهای اندک میخوانند. هنرمندان جدی خودشان منتقد خودشانند و معمولاً برای مخاطبان بهعنوان « کارشناس» کار نمیکنند. وانگهی، هنر لذت و کیف است و برای کیف دادن، مقاصد و دلرباییهای بیشمار دارد. ادبیات در سطوح مختلف و به شیوههای گوناگون توجه ما را جلب میکند. سرشار از شگرد و تردستی و جادو و رازپردازی و حیرت افزاییهای عمومی است. ادبیات سرگرم میکند و بسیاری کارها میکند؛ فلسفه یک کار بیشتر نمیکند.
جملات در ادبیات سرشارند از متانی التزامی و تلمیح و ایهام؛ در حالی که در فلسفه جمله ها در هر زمان فقط یک چیز میگویند. نویسندگی ادبی هنر است، جنبهای از یکی از رشتههای هنری است. ممکن است بیتظاهر باشد یا پر جلوه و خیره کننده، ولی اگر به ادبیات تعلق داشته باشد، قصد شیرینکاری در آن هست، و زبان در آن نوعاً به شیوهای پرآب و تاب به کار میرود و جزئی از خود « اثر » است، خواه اثر بلند باشد و خواه کوتاه، پس هیچ سبک ادبی واحد یا هیچ گونه سبک ادبی آرمانی وجود ندارد، هر چند البته نویسندگی خوب هست و نویسندگی بد، و هستند متفکران بزرگی مانند کی یرکه گور ( فیلسوف دانمارکی) و نیچه که نویسندگان بزرگی هم بودهاند بدون شک، فیلسوفات هم مختلفند، و بعضی «ادبی»تر از دیگرانند.
گونهای سبک فلسفی آرمانی وجود دارد که نوعی سادگی و صلابت بدون ایهام در آن هست، سبک رک و راست و خشکی و بیپیرایه و به دور از خودپسندی، فیلسوف باید بکوشد دقیقاً آنچه را در نظر دارد توضیح بدهد و از سخنوری و زینت و آرایش بیهوده بپرهیزد. البته این با ظرافت طبع و نکته گویی و گریزهای گهگاهی منافات ندارد؛ اما وقتی فیلسوف، باصطلاح، در خط اول جبهه بحث درباره مشکل مورد نظر است، با صدایی سرد و صاف و قابل تشخیص سخن میگوید.
نویسندگی فلسفی به معنای ابراز مکنونات قلبی نیست؛ مستلزم حذف صدای شخصی است. بعضی از فلاسفه حضور شخصی خودشان را در آثارشان حفظ میکنند. اما در اینگونه موارد هم خود فلسفه همچنان دارای نوعی صلابت و سختی ساده و غیر مشخصی است. البته ادبیات هم مستلزم مهار کردن و دگرگون سازی صدای شخصی است. حتی ممکن است بین فلسفه و شعر که دشوارترین شاخه ادبیات است قیاسی به عمل آورد. در هر دو نوعی پالایش ویژه و دشوار آنچه میخواهید بگویید و در آمدن اندیشه به زبان دخیل است. با این وصف، گونه ای بروز مکنونات قلبی وجود دارد که همراه همه بازیگریها و راز پردازیهای هنر، مختص ادبیات است. و نویسنده ادبی عمداً فضایی برای بازی کردن خواننده باقی میگذارد. فیلسوف نباید هیچ فضایی باقی گذارد.
همان طور که اشاره شد هدف فلسفه روشن کردن و هدف ادبیات اغلب راز پردازی و حیرت افزایی است. هدف فلسفه نیل به هیچ گونه کمال از نظر صورت ] یا فرم [ به خاطر خود آن نیست. ادبیات با مشکل پیچیده از نظر صورت]یا فرم [ هنری دست و پنجه نرم میکند و در تلاش ایجاد گونهای تمامت است. فلسفه در مقایسه با ادبیات به نظر بی فرم میرسد. در فلسفه، مطلب این است که مسالهای را محکم بگیریم و رها نکنیم و حاضر باشیم در حینی که صورتبندیها و راه حلهای مختلف را امتحان میکنیم، آنچه را گفتهایم باز هم تکرار کنیم. وجه مشخص فیلسوف همین توان خستگی ناپذیر برای ادامه بحث از یک مساله است، اما آنچه معمولاً هنرمند را متمایز میکند شوق او به نوجویی است. در تعریف ادبیات؛ ادبیات شاخهای از هنر است که در آن در الفاظ استفاده میشود. ادبیات بسیار متنوع و وسیع است، و فلسفه بسیار کوچک. فلسفه تاثیر عظیم داشته، ولی عده فیلسوفانی که آن تاثیر را گذاشتهاند بالنسبه اندک بودهاند، دلیلش هم اینکه، فلسفه اینقدر دشوار است.
ادبیات به یک معنا کار نیست. ادبیات چیزی است که همه ما خود انگیخته قدم به حیطه آن میگذاریم و، بنابراین ممکن است شبیه بازی و بخصوص انواع بیشمار بازیهای فارغ از مسؤولیت به نظر برسد، انواع ادبی برای ما خصلت بسیار طبیعی دارند و بسیار به ما به عنوان موجودات شامل نزدیکند. ادبیات منحصر به داستان نیست، ولی در بخش اعظم آن، داستان و اختراع و نقاب و نقش بازی کردن و ظاهرسازی و خیال پختن و قصهگویی دخیل است. وقتی که به خانه بر میگردیم و «روزمان را تعریف میکنیم» ماجراها را با شیرینکاری در قالب حکایت شکل میدهیم. بنابراین، به یک معنا میتوان گفت که همه ما چون از لفظ استفاده میکنیم، هستی ما در یک جو ادبی میگذرد، با ادبیات زندگی میکنیم، ادبیات استنشاق میکنیم، هنرمندان ادبی هستیم، دائماً برای شکل دادن جالب و دلانگیز به تجربههایی که شاید بدواً کسالت آور یا بی سر و ته و نامنسجم به نظر میرسید، مشغول به کار گرفتن زبانیم. اینکه این شکل دادن تا چه حد از حقیقت تخطی میکند، مسالهای است که هر هنرمندی باید با آن روبرو شود. یکی از انگیزههای عمیق برای خلق ادبیات یا هر گونه هنری، تمایل به شکست دادن بی شکلی جهان و دلشاد شدن از طریق ساختن صورتهای مختلف از چیزی است که و گرنه ممکن است آماری بیمعنا به نظر برسد.
فلسفه بسیار بر خلاف طبیعت است؛ کاری بسیار عجیب و غیرطبیعی است. هر معلم فلسفه یقیناً چنین احساس میکند. فلسفه عادات ما را در زمینه توده تصورات نیمه هنری یا نیمه ذوقی ما که معمولاً بر آن تکیه میکنیم، بر هم میزند. هیوم میگوید حتی فیلسوف هم وقتی که از کتابخانهاش بیرون میآید، بر میگردد به همین پیش فرضهایی که به آنها عادت کرده است. فلسفه کوششی است در عالم اندیشه برای ادراک و بیرون آوردن عمیقترین و کلیترین تصورات ما. بآسانی نمیشود مردم را قانع کرد که به سطحی که فلسفه در آن عمل میکند حتی نگاه کنند.
ادبیات برای اینکه ادبیات باشد، باید هیجانات ما را بر انگیزد، در حالی که فیلسوف هم مانند دانشمند، کوشش مثبت به خرج میدهد تا توسل به هیجانات را از کار خودش بزداید. میتوان اسم ادبیات را فنی منضبط برای برانگیختن هیجانات گذاشت.
در ماهیت حسی هنر هم برانگیختن هیجانات هم وجود دارد. هنر با حسیات بصری و سمعی و بدنی سروکار دارد. اگر هیچ امر حسی موجود نباشد، هنر هم وجود ندارد. خود این واقعیت به تنهایی هنر را از فعالیتهای «نظری» متمایز میکند. بخش بزرگی از هنر - و شاید بخش اعظم هنر و شاید همه هنر ـ به معنایی فوق العاده کلی با میل جنسی ارتباط دارد ( که این ممکن است حکمی متافیزیکی باشد).
هنر بازی تنگاتنک و خطرناکی با نیروهای ناخودآگاه است. از هنر، حتی از هنر ساده، به این علت لذت میبریم که عمیقاً و اغلب به طرزی درنیافتنی آرامشها را بر هم میزند؛ و این از جمله عللی است که هنر وقتی خوب است برای ما هم خوب است و وقتی بد است به حال ما هم بد است.
نیروی انسانی یا عامل انسانی بی تردید شریف ترین مهم ترین و ارزشمندترین عامل بین عوامل و منابع مختلف تولید است . عامل انسانی در سازمان تمامی افراد و کارکنان شاغل در سازمان اعم از مدیران متخصصین کارشناسان کارمندان و کارگران را در رده های مختلف شغلی دربرمی گیرد.
در این مقاله برای ایجاد شناخت و درک درست و مناسب از منابع انسانی سازمان مطالبی بیان می شود سپس رضایت شغلی نظریه های مختلف در این باره و شاخص های رضایت شغلی بررسی می شوند و در ادامه رابطه رضایت کارکنان و مشتریان ارائه خواهد شد.
نقش نیروی انسانی در پیشبرد امور جامعه دارای اهمیتی والاست و موثرترین رکن تحولات اقتصادی اجتماعی و فرهنگی محسوب می شود. پیشرفت های اقتصادی و اجتماعی نیز تجهیز نیروی انسانی متعهد متخصص ماهر و افزایش مهارت های مداوم او را اجتناب ناپذیر می کند.
انسان مهم ترین سرمایه سازمان است . اگر عامل انسانی را از سازمان حذف کنیم آنچه باقی می ماند عوامل و امکاناتی نظیر ساختمان ماشین آلات تجهیزات مواد و غیره است که به خودی خود قابل استفاده نیست و ارزشی نخواهد داشت . انسان به اشیا روح دمیده و از آنها برای ارتقا بهبود و تکامل زندگی خود استفاده می کند. انسان بزرگترین و با ارزش ترین دارایی سازمان است که هرگز در ترازنامه ها و صورت های سود و زیان شرکت ها منعکس نمی شود در حالی که سودآوری سازمان با انسان است و انسان ها پشتوانه موفقیت سازمان به شمار می روند.
بنابراین با عامل انسانی باید در نهایت عزت و احترام برخورد شود زیرا سال ها وقت و سرمایه گزاف صرف تربیت و پرورش انسان های متخصص فهیم متعهد شده تا پس از سال ها برنامه ریزی به اوج بازدهی برسند. در صورت خروج آنان از سازمان به آسانی و در زمانی اندک قابل جایگزینی نیستند و فقدان آنها زیان و لطمه بزرگی به سازمان وارد خواهد کرد. به بیانی دیگر عرضه نیروی انسانی توانمند و کارآمد امری محدود زمان بر و پرهزینه بوده و مستلزم صرف وقت نیرو و مخارجی هنگفت است .
نیروی انسانی متعهد در سازمان با کردار و اعمال خود و اتخاذ تصمیمات صحیح و بموقع می تواند زیان های مادی را بزودی جبران و تامین کند; در واقع همواره برای سازمان ارزش افزوده ثروت و فایده ایجاد می کند و بر سرمایه های مادی سازمان می افزاید نیروی انسانی متعهد بیش از هزینه ای که صرف تربیت تجهیز و آموزش او شده است برای سازمان فایده و ارزش به وجود می آورد. برعکس نیروی انسانی غیرمتعهد غیرکارآمد و ناآگاه ممکن است با تصمیمات و اعمال غلط خود بر دشواری ها و زیان های سازمان بیافزاید.
تعاریف مختلف از رضایت شغلی
در منابع گوناگون از رضایت شغلی تعاریف متعددی ارائه شده است که در این قسمت به چند نمونه از این تعاریف اشاره می کنیم .
با وقوع رکود اقتصادی در دهه های ۵۰ و ۶۰ بحث رضایت شغلی در سازمان ها مطرح شد . این زمانی بود که اکثر کارمندان و کارگران با توجه به کسادی و رکود اقتصادی واقع شده از شغل خود ناراضی بودند. این مسئله توجه بیشتر مدیران و سازمان ها را به بحث رضایت شغلی جلب کرد. رضایت شغلی عاملی مهم برای افزایش کارآیی و نیز رضایت فردی در سازمان تلقی می شود. مدیران به شیوه های مختلف مترصد افزایش رضایت شغلی کارکنان خود هستند. محققان مختلف تعاریف گوناگونی از رضایت شغلی ارائه داده اند :
« فیشروهانا » رضایت شغلی را عاملی روانی قلمداد کرده و آن را به صورت نوعی سازگاری عاطفی با شغل و شرایط شغل تعریف می کند. به این معنا که اگر شغل شرایطی مطلوب را برای فرد فراهم کند فرد از شغلش رضایت خواهد داشت اما اگر شغلی برای فرد رضایت و لذت مطلوب را فراهم نکند فرد شروع به مذمت شغل کرده و در صورت امکان شغل خود را ترک خواهد کرد.
« هاپاک » رضایت شغلی را مفهومی پیچیده و چند بعدی دانسته و آن را با عوامل روانی جسمانی و اجتماعی مرتبط کرده است . به نظر او صرفا وجود یک عامل موجب رضایت شغلی فرد نخواهد شد بلکه وجود ترکیبی از عوامل مختلف موجب خواهد شد که فرد در لحظه معینی از شغل خود احساس رضایت کند.
فرد با توجه به اهمیتی که عوامل مختلف نظیر : درآمد جایگاه اجتماعی شرایط محیط کار و... برای او دارند میزان معینی از رضایت شغلی دارا خواهد بود.
رضایت شغلی حدی از احساسات و نگرش های مثبت است که فرد نسبت به شغل خود دارد. وقتی شخصی می گوید رضایت شغلی بالایی دارد به این مفهوم است که او واقعا شغل خود را دوست دارد احساسات خوبی درباره کارش دارد و برای شغلش ارزش زیادی قائل است .
رضایت شغلی عبارت است از رضایتی (به مفهوم لذت روحی ناشی از ارضای نیازها و تمایلات و امیدها) که فرد از کار خود به دست می آورد. رضایت شغلی مجموعه ای از احساسات سازگار و ناسازگار است که کارکنان با آن احساس ها به کار خود می نگرند.
« گینزبرگ » و همکارانش رضایت شغلی را به دو نوع مختلف تقسیم بندی کرده اند :
رضایت درونی و رضایت بیرونی
۱) « رضایت درونی » از دو منبع به دست می آید . اول احساس لذتی که انسان صرفا از اشتغال به کار و فعالیت عایدش می شود . دوم لذتی که بر اثر مشاهده ی پیشرفت و یا انجام برخی مسئولیت های اجتماعی و به ظهور رساندن توانایی ها و رغبت های فردی به انسان دست می دهد.
۲) « رضایت بیرونی » که با شرایط اشتغال و محیط کار ارتباط دارد و هر لحظه در حال تغییر و تحول است . از عوامل رضایت بیرونی به عنوان مثال شرایط محیط کار میزان دستمزد و پاداش نوع کار و روابط موجود بین کارگر و کارفرما را می توان نام برد.
این گونه به نظر می رسد که عوامل درونی که شامل خصوصیات و عامل فردی می باشند در مقایسه با عوامل بیرونی نظیر شرایط محیط کار از ثبات بیشتری برخوردارند. بنابراین شاید بتوان گفت که رضایت درونی پایدارتر از رضایت بیرونی است رضایت شغلی نتیجه تعامل بین رضایت درونی و بیرونی است .
ایجاد رضایت شغلی در کارکنان احتمالا سرعت بالایی نخواهد داشت اما قطعا با شتاب بسیار بالایی از بین می رود. ممکن است همه شرایط برای بالا نگه داشتن رضایت کارمندی در حدی فوق العاده باشد اما صرفا با یک برخورد نامناسب مدیر امکان تاثیر این شرایط مناسب به صورت کاملا محسوسی به سمت صفر میل کند.
نظریه های مختلف در مورد رضایت شغلی
در خصوص رضایت شغلی نظریات مختلفی ارائه شده است . « بروفی » نظریه های رضایت شغلی را به شرح زیر تقسیم بندی کرده است .
۱) نظریه نیازها :
میزان رضایت شغلی هر فرد که از اشتغال حاصل می شود به دو عامل بستگی دارد : اول چه مقدار از نیازها و به چه میزان از طریق کار و احراز موقعیت مورد نظر تامین می شود. دوم چه مقدار از نیازها و به چه میزان از طریق اشتغال به کار مورد نظر تامین نشده باقی می ماند نتیجه ای که از بررسی عوامل دسته اول و دوم حاصل می شود میزان رضایت شغلی فرد را معین می کند.
۲) نظریه انتظارات :
انتظارات فرد در تعیین نوع و میزان رضایت شغلی موثرند . اگر انتظارات فرد از شغلش زیاد باشد رضایت شغلی معمولا دیرتر و مشکل تر به دست می آید. مثلا ممکن است فردی در صورتی از شغلش راضی شود که بتواند به تمام انتظارات تعیین شده خود از طریق اشتغال جامه عمل بپوشاند.
مسلما چنین فردی به مراتب دیرتر از فردی که کمترین انتظارات را از شغلش دارد رضایت شغلی خواهد یافت . بنابراین رضایت شغلی مفهومی کاملا یکتا و فردی است و عوامل میزان و نوع آن را باید در مورد هر فرد به طور جداگانه بررسی کرد.
۳) نظریه نقش :
در این نظریه به دو جنبه اجتماعی و روانی توجه می شود . در جنبه اجتماعی تاثیر عواملی نظیر نظام سازمانی و کارگاهی و شرایط محیط اشتغال در رضایت شغلی مورد توجه قرار می گیرد. این عوامل شامل شرایط بیرونی رضایت شغلی می شود. جنبه روانی رضایت شغلی بیشتر به انتظارات و توقعات فرد مربوط می شود. به بیانی دیگر احساس فرد از موقعیت شغلی و فعالیت هایش در انجام مسئولیت های محوله و ایفای نقشی خاص به عنوان عضوی از اعضای جامعه میزان رضایت شغلی فرد را مشخص می کند. رضایت کلی نتیجه ای است که از ترکیب دو جنبه اجتماعی و روانی حاصل می شود.
شاخص های رضایت شغلی
برای رضایت شغلی مدل های گوناگونی ارائه شده که در هر یک از آنها به فراخور دیدگاه و وضعیت مورد نظر شاخص هایی برای رضایت شغلی ارائه شده است . از جمله آنها می توان به ماهیت کار ترفیعات روابط با همکاران و مدیریت امنیت شغلی مشارکت در سازمان .... اشاره کرد.
در اینجا بر آن نیستیم که به صورت مشروح به توضیح و تفسیر تمامی این شاخص ها بپردازیم . تاکید و تمرکز ما بر شاخص روابط با همکاران و مدیریت است .
روابط و مناسبت های همکاران مهم ترین عامل در تعیین رضایت مندی شغلی است . طی مطالعه ای انجام شده هنگامی که مستخدمان اجازه یافتند همکاران خود را انتخاب کنند رضایت مندی شغلی آنان افزایش و هزینه کار کاهش یافت . از دیگر سو به طور سنتی مدیریت به عنوان بعد مهم شغلی مطرح شده است . پژوهش ها نشان می دهند که مدیریت « کارمندمدار » بیش از مدیریت « کارمدار » موجب رضایت شغلی می شود.
به طور کلی باید متذکر شویم که رضایت ناشی از نظام ارتباطی سازمان به تفاوت های موجود بین اینکه فرد چه چیزی را از طریق ارتباطات در سازمان می خواهد به دست آورد و چه چیزی را در این فرایند کسب می کند وابسته است .
رضایت شغلی کارکنان کلید طلایی رضایت مشتریان
قسمتی از انقلاب « مشتری گرایی » مستلزم بررسی مجدد ساختارهای سنتی و روش تفکر و کار کردن به طور سنتی است . این الگوی مبتنی بر سلسله مراتب یک سویه رسمی و معمولا کسل کننده است و پویایی و نوآوری را تشویق نمی کند. در این سازمان دارای فرآیند تصمیم گیری از بالا به پایین کارکنان به انجام دادن کاری می پردازند که مدیرانشان از آنان می خواهند در حالی که در فرآیند ایجاد تحول در سازمان پیام باید این باشد که مشتریان مهم تر از مدیرانند اگر قرار باشد مشتری رئیس باشد پس هرم سازمان باید از بالا به پایین باشد.
ایفاکنندگان نقش اصلی در این ساختار کسانی هستند که با مشتریان تماس دارند یعنی کارکنان خط مقدم که به طرز تلقی مشتریان درباره موسسه شکل می دهند برای مشتری این افراد (خدمتگذاران فروشندگان بلیت مامور تحویل کالا و کارکنان پشت پیشخوان ) در واقع « سازمان » هستند در ثانی نوع موسسات دغدغه کارکنان خواست مشتریان است نه آنچه مدیران می خواهند.
وظیفه مدیریت این است که در تماس خود با کارکنان الگوها و استانداردهای خدمت را ارائه دهد و کیفیت رفتار و توجه به مشتری را به وجود آورد. اگر وظیفه کارمند خط مقدم این است که قهرمان خدمت باشد نقش مدیر هم این است که ارائه خدمت را رهبری کند.
واقعیت مهم دیگری نیز وجود دارد. کیفیت خدمتی که کارمند خط مقدم ارائه می دهد نه تنها به نحوه اداره افراد خط مقدم بلکه به کیفیت خدمتی که آنان از ادارات داخلی دریافت می دارند وابسته است .
برای روشن تر شدن بحث بهتر است به یک بازنگری در تعریف مشتری دست بزنیم . مشتری کسی است که محصول یا خدمتی برای تحویل به او فراهم می شود. هر فردی در یک سازمان مشتری است و خود او هم مشتریانی دارد. شما اگر با مشتریان بیرونی برخورد نداشته باشید مطمئنا تعداد زیادی مشتری داخلی دارید. دیگر افراد داخل سازمان که به خدمات شما متکی هستند تا کارهای خود را انجام دهند مشتریان شما محسوب می شوند.
زنجیره خدمت به مشتری زنجیره ای است که از طریق محصولات و خدمات فراهم شده به وسیله موسسه شما را به مشتری متصل کند شما و گروهتان شغلتان و هر چه که باشد در این زنجیره حلقه های اتصال هستید.
مدیران باید به این بینش برسند که آنچه برای مشتری خوب است برای کارکنان هم خوب است . کارکنانی که به خوبی به آنان توجه نمی شود به ارائه خدمت خوب به دیگران پایبند نیستند اما اگر هر حلقه ای در این زنجیره قوی باشد و هر فردی خدمت عالی به حلقه بعدی ارائه دهد مشتریان خارج از سازمان از مزایای خدمت عالی بهره مند خواهند شد.
خدمت پیش از اینکه صادر شود باید در درون سازمان وجود داشته باشد و براساس این امر فضای مثبت تشویق آمیز حمایتی و اطمینان بخش است . مدیران باید توجه داشته باشند که مهم ترین عنصر در ایجاد فضای کاری مثبت رفتار شخصی آنان در جایگاه مدیر سازمان بوده و محیط کاری نیز شکل دهنده طرز تلقی کارکنان از کار (رضایت شغلی ) است . بنابراین سرمایه گذاری در آن سرمایه گذاری در عملکرد خدمت به حساب می آید.
نتیجه گیری
برخورداری از کارکنانی متعهد آگاه و وفادار مهم ترین عامل موفقیت در هر سازمان است . اولویت اصلی در هر شرکتی باید جلب و حفظ کارکنان متعهد و شایسته باشد. ناکامی در تحقق این امر به معنای از دست دادن کارآیی عدم رشد و از دست دادن کسب و کار است موفقیت در دنیای رقابتی متعلق به شرکت هایی است که کارکنان متعهد و وفادار را بزرگ ترین سرمایه خود بدانند.
بسیاری از صاحبنظران معتقدند که منابع انسانی تنها مزیت رقابتی هستند که سازمان ها باید با اقدامات مناسب و درست این نیروی بالقوه را به نیروی بالفعل تبدیل کرده و آنان را در جهت سازمان هدایت کنند.
سازمان های فاقد منابع انسانی هرگز نمی توانند به اهداف خود دست یابند. به بیانی دیگر منابع انسانی به منظور حفظ رقابت در بازار نقش کلیدی را ایفا می کنند.
برخورداری از کارکنان متعهد آگاه و وفادار مهم ترین عامل موفقیت هر سازمان است . بنابراین اولویت اصلی در هر موسسه ای باید جلب و حفظ کارکنان شایسته باشد. ناکامی در تحقق این امر به معنای از دست دادن کارآیی عدم رشد و تنزل موقعیت سازمانی است
بسیاری از صاحبنظران معتقدند که منابع انسانی تنها مزیت رقابتی هستند که سازمانها باید با اقدامات مناسب این نیروی بالقوه را به نیروی بالفعل تبدیل کرده و آنان را در جهت سازمان هدایت کنند
مهم ترین عنصر در ایجاد فضای کاری مثبت رفتار شخصی مدیران و محیط کاری است که آنان شکل می دهند
سرمایه گذاری مدیران در سرمایه گذاری آنان برای ایجاد رضایت شغلی کارکنان نهفته است.
طبقه بندی چارچوبی نظام دار برای تمایز قائل شدن، نظم دادن و نام گذاری انواع و گروه ها در یک علم می باشد ( جان و همکاران ، ۱۹۹۸ ). از جمله اهداف اصلی طبقه بندی های علمی ، ارائه از حوزه های اصلی و غالب یک علم است که از طریق آن می توان تعداد زیادی از موارد خاص و منفرد را به جای بررسی جداگانه، به صورت (گروهی ومتعاقباً) ساده تر، مورد بررسی قرار دارد.
علاوه براین، یک طبقه بندی که به صورت عمومی پذیرفته شده است، می تواند تا حد زیادی فرایند افزایش و انتقال یافته های تجربی را از طریق ارائه یک سیستم نام گذاری و واژگان استاندارد تسهیل کند ( جان و سرایواستاوا ، ۱۹۹۹ ). چنین طبقه بندی پذیرفته شده ای از مدت ها پیش در بعضی از علوم چون زیست شناسی وجود داشته است. اما نباید فراموش کرد که طبقه بندی ویژگی های شخصیتی در روان شناسی شخصیت مشکل تر از طبقه بندی گونه های حیوانی وگیاهی در زیست شناسی خواهد بود . به عنوان یکی از دلایل این امر می توان به انتزاعی بودن ویژگی های شخصیتی اشاره کرد (جان و همکاران، ۱۹۸۸ ).
خوش بختانه علی رغم وجود چنین دشواری هایی، می توان ادعا کرد پس از چندین دهه تحقیق، روان شناسان شخصیت در حال نزدیک شدن به یک وفاق عمومی در مورد ویژگی های شخصیتی انسان می باشند : مدل ۵ عاملی یا پنج عامل اصلی شخصیت ( جان و سریواستاوا ، ۱۹۹۹).
بر اساس این مدل، شخصیت از پنج بعد اصلی تشکیل شده است که عبارتند از نوروز گرایی(N) ( یا از وجه دیگر ، پایداری هیجانی )، برون گرایی(E) ( یا فعالیت )، گشودگی به تجربه(O) (یا فرهنگ یا روشنفکری )، همسازی (A)، وظیفه شناسی(C). از این پنج عامل، دو عامل برونگرایی و توافق به صفات شخصیتی دارای ماهیتی بین شخصی مربوط اند. عامل وظیفه شناسی اساساً صفات رفتاری هدف گرا و نیز کنترل تکانه ها به شکلی جامعه پسند را در بر می گیرد. در عامل نوروز گرایی، پایداری هیجانی در برابر گستره ای از هیجانات منفی مانند غم، تحریک پذیری، تنش عصبی، و ... قرار می گیرد و عامل گشودگی نیز به گستردگی، عمق، و پیچیدگی وجوه فکری، ذهنی، و تجربیات فرد مربوط است.
حجم انبوهی از تحقیقات در زبان های مختلف و با ابزارها و نمونه های متفاوت، اصلی بودن این پنج عامل را تایید کرده اند و نشان داده اند که هر پنج عامل مذکور از اعتبار همگرا و تفکیکی بین ابزار و بین ناظر خوبی برخوردارند و در طی تحول فرد نیز نسبتاً پایدار می مانند. هر کدام از عامل ها یک بعد هستند نه یک گونه یا نوع ( مانند تیپ های شخصیت ) بدین معنا که تفاوت افراد در هر بعد و مولفه، تفاوتی کمی و درجاتی است. در این مدل هر عامل از شش مولفه تشکیل شده است که به صفات مختلف تحت پوشش آن عامل اشاره دارند(جان و پروین، ۲۰۰۳) .
مروری بر تاریخچه مدل پنج عاملی
پرداختن به زبان طبیعی برای توصیف شخصیت با کارهای کلاگس ( ۱۹۲۶ ) و باومگارتن( ۱۹۳۳) آغاز گردید. پس از آنها، در سال ۱۹۳۶، آلپورت و ادبرت در یک مطالعه ی جریان ساز به بررسی صفات مربوط به شخصیت در دیکشنری های جامع انگلیسی پرداختند. فهرست اصطلاحات و صفاتی که آنها تهیه کردند تقریباً ۱۸۰۰۰ واژه را در بر می گرفت. آنها کوشیدند این واژه ها را دسته بندی کنند، کاری که به گفته ی خودشان یک عمر وقت می برد و به واقع هم برای ۶۰ سال روانشناسان شخصیت را سرگرم ساخت (جان، پروین،۲۰۰۳ ).
کار آلپورت و ادبرت چهارچوب اولیه ای برای واژه شناسی شخصیت فراهم آورد و پس از آن کتل با استفاده از این فهرست، مدلی چند بعدی از ساختار شخصیت ارائه داد. کتل در فهرست مذکور تنها صفات شخصیتی را مورد توجه قرار داد که بالغ بر ۴۵۰۰ صفت بودند و آنها را به ۳۵ متغیر شخصیتی تقلیل داد. در واقع او ۹۹ درصد صفاتی را که آلپورت گردآوری کرده بود، کنار نهاد و علت این کار محدودیت روش های آماری برای تحلیل عاملی در زمان او بود. کتل با انجام چندین تحلیل عاملی روی این مجموعه ی اندک، به ۱۲ عامل شخصیت دست یافت که بعدتر بخشی از پرسشنامه ی ۱۶عاملی او را تشکیل دادند(کتل،ایبروتاتسوکو،۱۹۷۰). کتل مدعی بود که این ۱۶ عامل از انسجام و پایداری بین ابزاری بالایی برخوردارند اما تحلیل های مجدد همان ماتریس همبستگی کتل توسط روانشناسان دیگر، تعداد و ماهیت عامل های پیشنهادی او را تایید نکرده اند( به نقل از پروین وجان ، ۲۰۰۳ ).
پس از کار کتل محققان بسیاری به ادامه ی کار او علاقه نشان دادند. در این میان فیسکه ( ۱۹۴۹ ) با بررسی ۲۲ متغیر از ۳۵ متغیر اولیه ی کتل در پرسشنامه های خود سنج و دگر سنج و سایر ابزارها، به ساختاری عاملی دست یافت که بسیار شبیه پنج عامل بزرگ کنونی است. برای وضوح بخشیدن به عامل های فیسکه، کریستال و توپس ( ۱۹۶۱ ) ماتریس های همبستگی او را در هشت نمونه ی بسیار مختلف مورد تحلیل مجدد قرار دادند و در تمام آنها بطور نسبتاً پایدار و تکرار پذیری به همان پنج عامل دست یافتند.
۱ـ برونگرایی یا شادخویی
۲ـ توافق (همسازی)
۳ـ ثبات هیجانی دربرابر نورزگرایی
۴ ـ گشودگی
۵ ـ مسئولیت پذیری( قابلیت اطمینان ) .
اینها عواملی هستند که تحت عنوان "پنج بزرگ " شناخته شده اند ( گلدبرگ ، ۱۹۸۱) متاسفانه مطالعات توپس و کریستال ناشناخته ماند ،و این زمانی بود که انتشارات کتل و آیزنک بر ادبیات ساخت شخصیت ، مدلهای اتخاذ شده از روش تحلیل عوامل غلبه داشتند . اما نورمن ( ۱۹۶۳ ) و ساخت پنج عاملی را دوباره به عنوان پیشنهادی برای ابعاد تحت عنوان " قدمی به سوی طبقه بندی مناسب صفات ویژه شخصیت" منتشر نمود ( به نقل از دیگمن ،۱۹۹۰ ).
این عامل ها در کارهای روانشناسان بعدی نیز تکرار شدند و سرانجام به پنج عامل بزرگ شهرت یافتند . واژه ی بزرگ در اینجا به وسعت و گستردگی عامل ها اشاره دارد و بدین معناست که در این مدل ، تفاوتهای شخصیتی به پنج صفت تقلیل نیافته اند بلکه هر عامل جنبه ای وسیع از شخصیت است و صفات بسیاری را تحت پوشش قرار می دهد .
پس از یک دوره رکود در دهه ی ۱۹۷۰ و اوایل دهه ی ۸۰ ، از میانه ی این دهه تحقیق در باب عامل ها و ساختار شخصیت ، رشدی قابل توجه یافت . در این بین گلدبرگ در سال ۱۹۹۰ طی چندین تحقیق و با استفاده از فهرست طولانی تری از صفات شخصیت ( حدود ۱۷۱۰ صفت ) مجدداً تاییدی برای پنج عامل بزرگ فراهم آورد
گلدبرگ علاوه بر نتایج تحقیقات خود ، کارهای دیگران را نیز مرور کرد و تحت تاثیر همسانی نتایج قرار گرفت . او این طور نتیجه گیری کرد که می توان گفت که تا حدودی این پنج بعد عمده دربرگیرنده هر الگویی در تنظیم تفاوت های فردی است و بدین ترتیب وجود ابعاد پنجگانه اصلی به تایید رسید ( پروین و جان ،۱۹۹۹).
درحالیکه محققان دارای رویکرد لغوی به گردآوری شواهد برای پنج عامل بزرگ می کوشیدند، محققانی که با مقیاس های پرسشنامه ای شخصیت کار می کردند نیاز شدیدی برای چهارچوبی سازمان دهنده برای این شواهد احساس کردند. تحلیل عاملی مواد این پرسشنامه ها دو بعد وسیع برون گرایی و نوروز گرایی را آشکار ساخته بود. در اوایل دههٔ ۱۹۸۰، کاستا و مک کرا سرگرم تهیه ی پرسشنامهٔ شخصیتی به نام NEO بودند تا سه بعد نوروز گرایی، برون گرایی، و گشودگی را بسنجند. آنها کار خود را با تحلیل خوشه ای پرسشنامه ی کتل شروع کرده بودند ( کتل، ایبر و تاتسوکو،۱۹۷۰ ). تحلیل آنها ابتدائاً دو عامل برون گرایی و نوروز گرایی را آشکار ساخته بود اما کم کم اهمیت عامل گشودگی نیز که در برخی از عوامل اولیه ی کتل مورد اشاره قرار گرفته بود برای آنها پررنگ گردید. در سال ۱۹۸۳ کاستا و مک کرا دریافتند که نظام NEO تطابق بسیاری با سه عامل مدل پنج عاملی دارد ، اما صفات متعلق به حیطه های توافق و وظیفه شناسی را در بر نمی گیرد . در نتیجه آنها به توسعهٔ مدل خود بر مبنای تحلیل پرسشنامه های مربوط به سنجش دو عامل اخیر پرداختند و نسخهٔ تجدید نظر شده ای از پرسشنامه ی خود با عنوان NEO PI-R ارائه کردند.
بنا بر آنچه گفته شد، دو رویکرد عمده در کشف شکل کنونی پنج عامل بزرگ شخصیت یکی رویکرد گلدبرگ بوده است که با تحلیل عاملی صفات مربوط به شخصیت در فرهنگ لغات زبان های طبیعی به این کار پرداخته است( گلدبرگ ، ۱۹۸۱ ) و دیگری رویکرد کاستا و مک کرا می باشد که به تحلیل عاملی انواعی از پرسشنامه های شخصیت پرداخته اند. این دو مدل از لحاظ تجربی و شواهدی که دارند بسیار به هم نزدیک اند اما از حیث مفهومی و نظری متفاوت می باشند. از جنبه ی مبنای نظری، مدل گلدبرگ بر فرضیهٔ لغوی مبتنی است. بر اساس این فرضیه، اساسی ترین و اجتماعی ترین تفاوت های فردی، در طول تاریخ در قالب اصطلاحات و صفات شخصیتی در زبان های طبیعی کدگذاری شده اند. در مقابل مدل کاستا و مک کرا بر پایه هایی نظری تکیه دارد که بنا بر آنها، صفات شخصیت در مدلی جامع از علل و زمینه های ژنتیک و محیطی جای می گیرد. درنتیجه این تفاوت های نظری، عامل ها و مولفه ها در مدل گلدبرگ خاصیت فنوتیپی دارند و فاقد نقش علی و تبیینی هستند، بر خلاف مدل کاستا و مک کرا که برای آن ها خاستگاهی زیستی- اجتماعی قائل است و آنها را تبیین کنندهٔ رفتار می داند (جان – پروین، ۲۰۰۳).